جدول جو
جدول جو

معنی مشت مال - جستجوی لغت در جدول جو

مشت مال
مالش با دست کسی یا چیزی را، مالش اندام کسی بمشت (در حمام و زورخانه)، تنیبه گوشمال، (کشتی) فنی در کشتی که عبارتست از اینکه حریفان بازو ببازوی هم مالند و مشت زنند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خشت مال
تصویر خشت مال
خشت کار، کسی که گل به قالب می زند و خشت درست می کند، کسی که کارش آجرچینی و بنا کردن دیوارهای ساختمان با خشت یا آجر است، خشت زن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشتمال
تصویر مشتمال
مالش دادن بدن با کف دست، ماساژ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشتمال
تصویر مشتمال
مالش با دست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشت و مال
تصویر مشت و مال
ماساژ
فرهنگ واژه فارسی سره
مالش با دست کسی یا چیزی را، مالش اندام کسی بمشت (در حمام و زورخانه)، تنیبه گوشمال، (کشتی) فنی در کشتی که عبارتست از اینکه حریفان بازو ببازوی هم مالند و مشت زنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشت باز
تصویر مشت باز
کسی که مشت بازی کند بوکس باز بوکسور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشک مالی
تصویر مشک مالی
عمل مالیدن مشک
مشک مالی کردن بر کاری: کنایه از انجام دادن کاری (مانند نواختن موسیقی) به بهترین شکل، برای مثال چو بر مشکویه کردی مشک مالی / همه مشکو شدی پر مشک حالی (نظامی۲ - ۲۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشتمال
تصویر اشتمال
احاطه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشتمال
تصویر خشتمال
آنکه شغلش درست کردن خشت است خشت زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتمال
تصویر اشتمال
دربر داشتن، احاطه کردن، فراگرفتن و دربر داشتن
فرهنگ فارسی عمید
دلاسا خرسند استمالت کرده راضی کرده: از هر جا و هر محل بقلمرو اشرف. . همایون. . می آیند بهمه ابواب مستظهر و مستوثق و مستمال و امیدوار بوده بدانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتمال
تصویر اشتمال
((اِ تِ))
فراگرفتن، دربرداشتن، فراگرفتگی، احاطه، مفرد اشتمالات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشتمال
تصویر خشتمال
((خِ))
آن که شغلش درست کردن خشت است، خشت زن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستمال
تصویر مستمال
دلجویی شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشتمل
تصویر مشتمل
دربردارنده، حاوی، احاطه کننده، فراگیرنده
فرهنگ فارسی عمید
در بر گیر فرا گیر گرداگرد فرا گیرنده احاطه کننده، حاوی: و این مجموعه را لباب الالباب نام نهاد و اصول او مشتمل است بر دوازده باب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشتمل
تصویر مشتمل
((مُ تَ مِ))
فراگیرنده، شامل شونده
فرهنگ فارسی معین
مشت مال دادن: سالکان از سرلگد کوب حوادث میشوند ماندگان راه را از مشتمالی چاره نیست. (محمد سعید اشرف)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشت مال چی
تصویر مشت مال چی
کسی که دیگران را مشت مال دهد (مخصوصا در زورخانه)
فرهنگ لغت هوشیار